این سرخیال زیبا, با چشم سبز گویا..
در خواب ما به رویا, مهمان خانه گشته,
ان مرغ وحشی رام, پر زد به روی این بام..
اما چرا در این دام, در طمع دانه گشته,
از ان کمان ابرو, رفتم به سمت هرسو..
تیری که امد از او, بر دل نشانه گشته,
گریان چو ابر برهم, هرشب چنینم از غم..
شاید که ناز او هم, بر من بهانه گشته,
در سوز اه محفل, سودی نشد به حاصل..
این شعر خلوت دل, با غم ترانه گشته,
فرهاد درد دیرین, شد در گمان بدبین..
شاید که عشق شیرین, خاک زمانه گشته,
تقدیر بی نصیبم, هجران هر حبیبم..
این درد بی طبیبم, درد شبانه گشته,
شاعر:مجاهد ظفری
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0